محبوبه در آن لحظات تلخ طاقت فرسا، وقتی تصویر بی جان محمدش را دیدبه این فکر کرد که زینب(س) چگونه سر بریده و بدن شرحه شرحه شده حسین را دید و تاب آورد...
وقتی عکس را دیدم ناخودآگاه یاد کربلا و حضرت زینب افتادم، جنازه محمد سالم سالم بود، فقط از پشت سر یک تیر خورده بود و انگار خواب بود. آن لحظه فقط نام امام حسین(ع) را صدا میزدم و آن صحنه برایم تداعی میشد که چقدر سخت است.....
از خدا شکوه نکن، از خدا گلایه نکن، فقط سرت را روی شانه های آرامش بخش خدا بگذار و های های گریه کن، خودت را به خدا بسپار و از او کمک بخواه، خودت را در آغوش گرم خدا گم کن...
رفتم نماز شکر خواندم. قبلش وقتی خواستم وضو بگیرم دیدم چقدر سخت است که تو بعد از این اتفاق نماز شکر بخوانی! در آن لحظه و اوج ناراحتی و اضطراب و بیقراری و درد و غصه که به همه چیز فکر میکنی و شوهرت را هم از دست دادهای، بخواهی نماز شکر بخوانی خیلی سخت است. شاید دو روز بعد راحتتر بتوانی بخوانی.
اینجا را حتما بخوانید: